چرا در انسانها، وسوسه توسعه ایدههای جدید و خلاقانه بر حس تکرار و پایبندی به تکنیکهای قدیمی و آزمایش شده، غلبه میکند؟ چه چیزی بر آتش شور و شوق ما برای امتحان کردن راهحلهای پیشگامانه میافزاید؟ چه چیزی باعث میشود که ما ثروت، زمان، تلاش و جایگاه خود را برای کسب یک تجربه جدید که ممکن است به شکستی بزرگ منتج شود، به خطر بیندازیم؟ برای پاسخ به این سوالات با اِروتِک همراه باشید.
کشف ریشههای خلاقیت، همواره به عنوان مسیری بسیار پیچیده قلمداد شده است و حالا، ما در ابتدای این کشف بزرگ، میدانیم که “انگیزه” میتواند یک عامل تاثیرگذار و به عنوان جزئی اصلی از بروز خلاقیت اطلاق شود. با این حال، انگیزه و دنبال کردن یک هدف، کاملاً از دلیل اولیتبندی ایدههایی خاص یا تأثیر مثبت اخذ این تصمیمات بر دستاوردهایمان، پردهبرداری نمیکند.
آلیزه لوپز-پرسم، محقق علوم اعصاب شناختی در اظهارات خود میگوید:
در واقع، خلاقیت همان توانایی ارائه ایدههای بدیع در زمینهای مشخص و در راستای حل یک مشکل یا بهبود یک موقعیت معنا میشود. بهطور کلی، به واسطه تحریک خلاقیت که یک مهارت کلیدی برای سازگاری با تغییرات در نظر گرفته میشود، انسانها قادرند تا بر میزان انعطافپذیری خود بیفزایند.
تیم پژوهشی لوپز-پرسم به درک مکانیسمهای شناختیای که منجر به تولید ایدههای خلاقانه میشوند، علاقهمند است و در پی آن است تا به راهی برای مهار موثر و قابلیت استفاده عاقلانه از خلاقیت، دست یابد.
در حال حاضر، اغلب محققان بر این باورند که فرآیند خلاقیت، متشکل از دو مرحله متوالی “تولید ایده” و “ارزیابی پتانسیل عملی شدن و قابل اجراء بودن ایدهها” است. با این حال، دانشمندان هنوز به اطلاعات زیادی در خصوص چگونگی عملکرد مکانیسمهای به کارگرفته شده در این دسته از ارزیابیها و عوامل موثر بر علاقهمندی انسانها به حفظ برخی ایدههای خاص و رد کردن سایر ایدهها، دسترسی ندارند. به گفته لوپز:
به نظر میرسد که انسانها به منظور انتخاب بهترین ایدهها، باید آنان را الویتبندی و ارزشگذاری نمایند. با این حال، تاکنون، هیچ نشانهای مبنی بر صورت پذیرفتن این عملیات با استفاده از یک ارزیابی منطقی و عینی که در آن از تاثیرگذاری سوگیریهای شناختی فردی بر اخذ بهترین تصمیم پرهیز میشود، یافت نشده است. در نتیجه، تیم ما در تلاش است تا به “نحوه صورتگیری این ارزیابی” و “وابستگی یا عدم وابستگی آن به خصوصیات فردی” دست یابد.
شکوفایی ایدهها چگونه صورت میپذیرد؟
رویکرد تیم امانوئل وول با ارائه دیدگاهی متفاوت، خلاقیت را به عنوان فرآیندی با سه بعد اصلی که امکان مدلسازی از طریق ریاضیات را دارند، در نظر میگیرد. این چارچوب مفهوم خلاقیت را به عنوان یک پدیده کنترل نشده به چالش میکشد و ماهیت سیستماتیک این سه جنبه اساسی را برجسته میسازد. در این رویکرد از 3 عنصر کلیدی زیر بهره گرفته میشود:
- کاوش: بهکارگیری دانش شخصی برای تصور احتمالات مختلف
- ارزیابی: بررسی، سنجش و ارزیابی شایستگی، کیفیت و پتانسیل عملی شدن یک ایده نسبت به سایر ایدههای موجود
- انتخاب: انتخاب نزدیکترین و بهترین ایده به مفهوم اصلی و مورد نظر
در ابتدا، محققان با بازتولید این سه عنصر اصلی در یک مدل محاسباتی منعکسکننده این رویکرد، تلاش کردند تا به ارتباط میان این سه بعد با یکدیگر، دست یابند. سپس این مدل با عملکرد واقعی شرکتکنندگان این مطالعه، مقایسه شد. در ابتدای آزمایش، با استفاده از پلتفرم PRISME در موسسه مغز پاریس از 71 فرد برای شرکت در آزمایشات “تداعی آزاد” دعوت به عمل آمد. در این آزمایش، تنها لازم بود تا شرکتکنندگان، کلمات موجود را به جسورانه و غیر متعارفترین شکل ممکن به یکدیگر پیوند دهند. سپس از شرکتکنندگان درخواست شد تا میزان علاقه خود نسبت به این ترکیب از ایدهها، ارتباط آنها با یکدیگر و منحصر به فرد بودن آنان را ارزیابی نمایند.
امانوئل وول، متخصص مغز و اعصاب اظهار دارد:
یافتههای ما نشان میدهد که ارزیابی ذهنی ایدهها از اهمیت قابل توجهی در “بروز خلاقیت” برخوردار است. ما در این مطالعه، به ارتباط میان سرعت تولید ایدههای جدید با سطح درک شرکتکنندگان از این ایدهها، دست یافتیم. به عبارت سادهتر، هرچه فرد به ایدهای که به آن دست یافته است، علاقه بیشتری داشته باشد، میتواند آن را سریعتر عملی کند. بهطور مثال، در شرایطی که یک سرآشپز در تلاش است تا یک سس جدید بسازد، هر چه ترکیب طعمهای مختلف، بیشتر ذهن او را به خود مجذوب کنند، او را با سرعت بیشتری به جمعآوری مواد لازم برای ساخت آن سس، سوق پیدا میکند. در اکتشاف قابل توجه دیگر ما در این آزمایش، مشاهده شد که در فرآیند ارزیابی ایدهها، ترکیبی از دو معیار ذهنی “اصالت” و “مرتبط بودن” نقش موثری در این فرآیند از خود برجای میگذارند.
کدام ویژگیهای فردی، خلاقیت را تقویت میکنند؟
یافتههای این مطالعه، از تفاوت میزان اهمیت دو معیار “اصالت” و “مرتبط بودن” در افراد مختلف، حکایت دارد. به گفته این محققان، در فرآیند بروز خلاقیت، همه چیز به “تجربه، ویژگیهای شخصیتی و حتی محیط رشد و زندگی افراد” وابسته است. برخی از افراد، اصالت یک ایده را بر میزان مرتبط بودن آن با مسئله ترجیح میدهند، این در حالی است که سایر افراد، موضع برعکسی نسبت به این موضوع دارند. با این حال، در این مطالعه مشاهده شد که ترجیح دادن اصالت یا مرتبط بودن ایدهها، نقش موثری در تفکر خلاق از خود ایفاء میکنند.همچنین، مشاهده شد که افرادی که به ایدههای اصیل تمایل دارند، در نهایت مفاهیم مبتکرانهتری را نسبت به سایرین، پیشنهاد میکنند.
در نهایت، مدل تولید شده توسط این تیم، سرعت و کیفیت پیشنهادات خلاقانه شرکتکنندگان را بر اساس اولویتهای آنان که روی یک کار مستقل اندازهگیری میشد، پیشبینی کرد. این نتایج به دست آمده، ذات مکانیکی انگیزه خلاق را برجسته میسازند و همچنین به احتمال توصیف دقیق مکانیسمهای خلاقیت در سطح محاسبات عصبی و ارتباط آنها با بسترهای عصبی خود، در دراز مدت اشاره میکنند. در نهایت، این مدل، باور کلیشهای که “تفکر خلاق فرآیندی مرموزی است که انسانها به هیچعنوان، بر آن کنترلی ندارند” را به چالش میکشد.
در انتها، آلیزه لوپز-پرسم اضافه میکند:
ما در تلاشیم تا در آینده نزدیک، به پروفایلهای خلاقیت متنوعی که با زمینههای فعالیت افراد مرتبط هستند؛ دست یابیم. به طور مثال، آیا ترجیحات خلاقانه در معمارها، مهندسان نرم افزار، تصویرگران یا تکنسینها متفاوت با یکدیگر است؟ کدام مشاغل و محیطها میتوانند خلاقیت را تقویت کنند و کدام مشاغل خلاقیت را مهار میکنند؟ آیا انسانها قادرند تا نمایه خلاقیت خود را برای مطابقت با جاهطلبیها یا نیازهای شخصی خود، از طریق تمرینهای شناختی، اصلاح کنند یا دوباره آموزش دهند؟ تاکنون، پاسخی برای این سوالات ارائه نشده است و ما قاطعانه در نظر داریم تا برای این سوالات به پاسخ قطعی دست پیدا کنیم.
منبع: ScitechDaily